سه سال پیش، جنگ طولانی میان امپراتوری سلطنتی و جمهوری یخبندان به پایان رسید. در حالی که هر دو این کشور ها فاصله ای طولانی از ترمیم شدن داشتند، یک زن جوان و پرشور به اسم آلیس ال مالوین رهبری قیچی کدوتنبل، یک واحد از ارتش امپراتوری که تخصص آن کمک به جنگ زدگان است، را بر عهده دارد.
در طی یک ماموریت برای کمک به جزیره ای که توسط سربازان خیانتکار اشغال شده، آلیس با رندال اولاند، یک سابقاً سرباز زخم خورده با گذشته ای پست و قلبی مهربان، ملاقات می کند. رندال که از تلاش های قیچی کدوتنبل ترغیب شده و انگیزه پیدا کرده است، به این گروه برای ماموریتشان می پیوندد. اما در طی حمله، رندال وارد یک وضعیت خلسه گونه می شود که از یک فانوس آبی مرموز منجر می شود. در نتیجه این اتفاق، او قدرت هیولا گونه ای می گیرد و به نیروی دشمن تلفات سنگین وارد می کند.
آلیس، با وجود این که این تغییر شکل نگران کننده رندال را میبیند، او را دعوت می کند تا به جوخه او بپیوندد، چرا که باور دارد طبیعت مهربان او پیروز خواهد شد و او را تبدیل به فردی مناسب و برازنده قیچی کدوتنبل می سازد.
یکی از خصوصیات بارز استودیو گنزو تولید انیمه هایی با جلوه های بصری جذاب و مدهوش کننده است، و قیچی کدوتنبل نیز از این قاعده مستثنی نیست. دقت به جزئیات در به نمایش در آوردن سرزمینی جنگ زده، در کنار تجهیزات و لوازم نظامی و طراحی های مکانیکی، به عمق محیط و موضوع اثر می افزاید. با این وجود، فرای. زیبایی شناسی اثر، شخصیت های آن، بغیر از مرد نقش اصلی یعنی سرجوخه رندال اولاند، عمقی ندارند و عمدتاً کلیشه هایی تک بعدی اند.
خط داستانی با وجود پتانسیلی که برای روایت موضوعات پیچیده دارد، از لحن اخلاق گرایانه ای که در آن زیاده روی شده و نبود رشد و پردازش شخصیتی رنج می برد، و در حالی که از ایده اولیه به نظر می آید که قرار است به موضوعاتی جدی و عمیق پرداخته شود، اثر به سراغ داستان سرایی ای قابل پیش بینی و موعظه آمیز می رود.
سرعت پیشبرد بد داستان نیز به جلوگیری از خوب بودن آن کمک می کند، و باعث می شود که اثر به تجربه ای ناپیوسته تبدیل شود. در انتها نیز، به لطف پیشبرد کند خط داستانی اصلی، اثر بصورت ناگهانی تمام شده و بینندگان را ناراضی رها می کند.