فیلم با صحنه ای دیوانه وار شروع می شود که در آن سونیک و همراهانش، ناکلز و تیلز، زندگی ایده آل خود را در خانه پیدا می کنند که با ظاهر شدن شدو، یک حریف جدید بدخلق به هم می خورد. این جوجه تیغی تاریک و جذاب چیزی بیش از یک دشمن است. او تجسم یک گذشته آسیب زا است، که پس از چندین دهه انزوا از یک مرکز نگهداری فرار کرده است. این یک استعاره قدرتمند برای مبارزات ما است، اینکه چگونه سایه های گذشته ما ممکن است به زمان حال خزیده و خواستار رویارویی باشند. همانطور که سونیک و دوستانش با اکراه به سمت ماموریتی جذب می روند که آنها را مجبور می کند با دشمن اصلی خود، دکتر ایوو روباتنیک متحد شوند، داستان در یک سری نبرد رو به افزایش توسعه می یابد. بازی دوگانه جیم کری در نقش روبوتنیک پر زرق و برق و پدربزرگ جدا شده اش جرالد، انرژی هولناکی را تزریق می کند که فیلم را ماورایی می کند.
در حالی که این دوگانگی سرگرم کننده است، مسائلی را در مورد ماهیت شرارت مطرح می کند. آیا می توان واقعاً از تاریخ پیشینیان فرار کرد؟ در حالی که سونیک با زمان رقابت می کند و با شدو و پیوندهای خانوادگی آسیب دیده دو روباتنیک مبارزه می کند، نمی توانم فکر نکنم که این جست و جوی دیوانه کننده برای راه حل در نهایت منجر به درک متقابل می شود یا هرج و مرج بیشتری به راه می اندازد. شورش سرگیجه آور اکشن و شور فیلم ما را با این سوال روبرو می کند: آیا می توانیم با افرادی که آموزش دیده ایم آنها را تحقیر کنیم، زمینه مشترک پیدا کنیم؟ ساختار فیلم، که مجموعه ای گیج کننده از پیچش های داستانی و آرک های شخصیتی را به نمایش می گذارد، مسیر پرتلاطم رشد را منعکس می کند.