ما با قهرمان داستان، الکس، آهنگساز مشهور، ملاقات می کنیم که یک حادثه آزاردهنده شخصی را تحمل کرده و به شهر ساحلی ترمور پناه آورده است. اینجا در ساحل منزوی، الکس امیدوار است که در کار خود آرامش پیدا کند. اما اتفاقات عجیبی در ترمور شروع می شود که وقتی یک شب صاعقه ای عجیب به الکس می خورد تشدید می شود. او به طور ناگهانی چشم اندازهای واقع بینانه ای را تجربه می کند که ممکن است وقایع را پیش بینی کنند. با این چیدمان، سریال از طریق فضای جوی خود و هدیه اسرارآمیز جدید الکس توجه ما را به خود جلب می کند. ما نمی دانیم که آیا بینش های او روان شناختی است یا چیزی بیشتر، زیرا توانایی های مشابه روی مادرش تأثیر گذاشته است. الکس به عنوان قهرمان سریال، درد زیادی را تجربه می کند. او یک آهنگساز مشهور است که آسیب های گذشته او را آزار می دهد. این توانایی که از مادرش به ارمغان آمده، استرس را به همراه می آورد اما همان طور که کمتر کسی می فهمد، منجر به انزوای او شده است. به دنبال پناه بردن به بندر ترمور، او قصد دارد خود را در کار گم کند.
کارگردان حالتی از ناراحتی ایجاد می کند و ما را رها می کند که بخواهیم سفر الکس را دنبال کنیم. با این حال، طرح به زودی تمرکز خود را از دست می دهد، زیرا در پیچ و تاب های پیچیده و داستان های مبهم می پیچد. سریال The Last Night at Tremore Beach برجستگی هایی را نشان می دهد اما در نهایت نمی تواند یک روایت قانع کننده ارائه دهد. پایه های جذاب شخصیت و مکان زیبایی را شاهد خواهید بود، با این حال سریال راه خود را در داستان سرایی درهم و برهم و گام های ضعیفی که بینندگان درگیر را سرگردان می کند، گم می کند. در حالی که دیدگاه های هنری باید از قضاوت های آسان اجتناب کنند، این تفاهم نشان می دهد که چگونه حتی خلاقان با استعداد نیز می توانند ساختار اساسی داستان را به اشتباه ارزیابی کنند، جوری که به ضرر اثر باشد.