در قارهی جیوجو، راه جاودانگی مزده است و همهی مردم جهان با افتخار به عبادت طایفهی جاودانه افتخار میکنند. با این حال، ترک هایی در دیوار مرزی به طور ناگهانی ظاهر شدند، و شیاطین از دیگر دنیاها به طور مخفیانه شروع به نفوذ به طایفهی جاودانهی کیوشو کردند. پس از نفوذ شیاطین بیگانه به طایفه های جاودانه اصلی، آنها سعی کردند که به تدریج قدرت طایفه های جاودانه را در اختیار بگیرند و سعی در ویران کردن قارهی کیوشو نمایند.
شمشیرجنگی مو شون و دوستانش توانستند تهاجم شیاطین را متوقف کنند، اما متأسفانه در دام شیاطین افتادند و به اشتباه به عنوان یک خائن از طرف طایفهی جاودانه شناخته شدند. برای جستجوی فرصت ها و ردیابی نشانه های شیاطین مخفی، مو شون تصمیم گرفت که اثرات خود را مخفی کند و به هیچ کس دیگری نشان ندهد، و تنها پسرش دونگفانگ هاو را به خاندان همسرش تحویل داد تا او را بزرگ کنند و از او مراقبت کنند.
دونگفانگ هاو، که خون خاندان سلطنتی را دارد اما ریشههای معنوی ندارد، همواره به عنوان یک فرد متوسط در نظر گرفته شده است و توسط همسطح های خود اذیت شده است. او در اصل ملکه شمشیرزنی بود، اما زندگیاش سخت بود زیرا پدرش به اغتشاش از سوی طایفهی شیاطین دچار شده بود. در زمان بحران، او با تصمیم های اساسی، با تلاشهای پیدرپی خطر را به امنیت تبدیل کرده و گام در جهت راه روشنگری و جاودانیت برداشت.
در دنیای مخفی تایچو، پایتخت شاه ژائوو، دونگفانگ هاو با وفاداری برخاست و دوستان خود را در مواقع خطر بارها نجات داد. هم زمان، دونگفانگ هاو هرگز فراموش نکرد به دنبال پدر گمشدهاش بگردد. با رام کردن اژدها، رقابت برای روحانیهای جاودانه، و بهبود مداوم تربیت روح خود، او مصمم است که پدرش را پیدا کند، طایفههای جاودانه اصلی را بازگردانده و شیاطین را از قارهی کیوشو دور کند.