شیباکی یه پسر دبیرستانی ـه که تنها علاقش دختران. درحالی که توی مدرسه یه منحرف شناخته شده و دخترها جوری ازش فرار میکنن که انگار طاعون ـه. پسر داستانمون یک روز در کتابخونه یک کتاب پیدا میکنه که درباره ی نحوه احضار جادوگرهاست. اون برای شوخی و تفریح دستور عمل کتاب رو انجام میده، اما واقعی از آب در میاد. و یه جادوگر تازه کار به اسم رورومو میاد و بهش میگه که یک آرزوش رو براورده میکنه. طی حوادثی شیباکی به رورومو کمک میکنه و اون برای جبران از گرفتن روحش خودداری میکنه. (اینها همه قبل از این ـه که داستان شروع بشه) وقتی داستان شروع میشه که، شیباکی آرزو میکنه بتونه بازم رورومو رو ببینه. آرزوش فورا برآورده میشه و رورومو از آسمون سقوط میکنه و جلوش پخش زمین میشه. بعد اون میفهمه که رورومو برای مجازات اینکه روحش رو نگرفته به شاگردی ـه یه شیطان در اومده. حالا، اون باید ماموریت رو کامل کنه و شیباکی رو مجبور کنه از بلیط های جادویی ۶۶۶ استفاده کنه بلیط هایی که آرزو هارو بر آورده میکنن تا رورومو بتونه دوباره یه جادوگر بشه. در حالی که اون نمیدونه هرباری که شیباکی از این بلیط ها استفاده میکنه عمرش کوتاه تر میشه. و وقتی که آخرین بلیط رو استفاده کنه میمیره. اما شیباکی این رو میدونه چون گربه ی سیاه اشنای رورومو، چیرو، این ها رو به عنوان بخشی از “قرارداد” دادن بلیط ها بهش میگه. حالا، شیباکی باید انتخاب کنه، که آرزو کنه و به رورومو کمک میکنه تا دوباره یه جادوگر شه یا اینکه تسلیم وسوسه اش شه و سعی کنه زندگیش رو نجات بده …