مادر جین زمان تولدش فوت می کند و پدر جین، یک اشرافی پولدار انگلیسی مجددا با زن دیگری که پسری به نام ویلیام دارد ازدواج می کند و ویلیام از پدر جدید و برادرش نفرت دارد. جرج و جین با رویای درست کردن یک ماشین پرنده بزرگ می شوند. جرج اعتقاد دارد که یک نوع شن کمیاب رازی در خود دارد؛ یک شن مرموز به رنگ آبی نیلگون که می تواند ماشین ها را به پرواز در بیاورد. او به سفری برای پیدا کردن آن می رود اما بعدا گزارش می شود که به دلیل خیانت اعدام شده است. ویلیام هم ناپدید می شود. بعد از آن که جین یک نامه بدون امضا را دریافت می کند که در آن مقداری شن به رنگ آبی کم رنگ وجود دارد که در هوا پرواز می کند، او مطمئن می شود که برادرش زنده است و به شرق می رود تا او را پیدا کند و ثابت کند که جرج بی گناه است. در سفرش به همراه دوستان خود، رازهای بسیاری برای حل شدن وجود دارند. اما احتمالا یک راز وجود دارد که باید همواره یک راز باقی بماند....(منبع: ای ان ان).