در پی سلسله حملاتی که منجر به تحلیل رفتن جادوی معلمان و دانشآموزان شد، مدیر مدرسه لیزا کوئین، تصمیم به محاصره کالج میگیرد و امکان ورود و خروج از آن را غیرممکن میکند. در نتیجه فیلوملا سارگانت قادر به اجرای دستور مادربزرگش لیزبث، مبنی بر ترک مدرسه نمیشود.
در محاصره کالج، چیسه هاتوری و همکلاسیهایش شروع به سازگاری با شرایط جدید و پر استرس میکنند. اما با گذشت زمان، وضعیت فیزیکی و روحی فیلوملا وخیم تر میشود. همزمان جزئیات بیشتری از گذشته غمانگیز لوسی وبستر آشکار میشود. درحالیکه چیسه با نگرانیهای مربوط به دوستانش و تغییرات درونی خود دست و پنجه نرم میکند، هویت عامل مرموز تخلیه کننده جادو که کالج را آزار میدهد، ممکن است بالاخره آشکار شود.
آنچه این داستان را تازه و جذاب میکند، این است که میتوان دید کوره یاماکی هم به نحوه عملکرد جادو و هم به نحوه رفتار انسانها علاقه مند است. همچنین در این انیمه شخصیتها به طور طبیعی رشد میکنند. در داستانهای دیگر، اگر شخصیت ناگهان رفتار متفاوتی از خود نشان دهد، تصمیمات آنها ممکن است خارج از شخصیتشان به نظر برسد و تنها برای پیشبرد داستان باشد.
در این داستان، تمام شخصیتها واقعاً توسط تاریخچه و روابط خود واکنش نشان می دهند. آنها همان افرادی هستند که در فصل قبل بودند، اما میتوان دید که شرایط چگونه بر آنها تأثیر گذاشته است.
چیسه و الیاس در طول گفتگوهای خود پیوسته در حال بازجویی از یکدیگر درمورد اینکه یکی مالک دیگری است، هستند. درست زمانی که فکر میکنند نقش یکدیگر در زندگی طرف مقابل را درک کردهاند، دیگری خواسته یا تردید جدیدی را آشکار میکند. آنها چیزهای جدیدی درباره خود و یکدیگر کشف میکنند. با وجود اینکه رابطه چیسه و الیاس بطور واضح عاشقانه نیست، ازدواج را ندیده و پیشینه آنها به شدت متفاوت است؛ این رابطه هم الگویی برای یک دوستی عمیق و سالم است و هم یکی از خاص ترین روابطی است که تاکنون در انیمه ها دیده اید.