اونچو کاناو بعد از شاهدبودن مرگ خانوادهاش به دست راهزنان، تصمیم میگیره با از بین بردن هرگروه راهزنی که بهش برمیخوره، از مردم عادی محافظت کنه. طی زمان، بااینکه هویتش نامعلوم میمونه، ولی خبر کارهاش در سرتاسر سرزمین میپیچه. حین سفرهاش، به دخترکی به اسم چوهی یوکوتوکو برمیخوره که والدین او هم به سرنوشتی همچون والدین او دچار شده بودن. آندو که بخاطر گذشتهشون باهم ارتباط برقرار کردن، قسم خواهری یاد میکنن و به پرسهزدن در سرزمین ادامه میدن و هدفشون اینه که تو این سفر از هرکجا که رد میشن، صلح بهارمغان بیارن. حین سفر کاناو و چوهی، به چندین نفر برمیخورن که اونها هم هدفشون نجیب و والا هستش و باهاشون همسفر میشن.