در هسته خود، فیلم تقاطع نیازهای جهانی انسان برای درک هویت و تعلق را از دریچه دو شهر بسیار متفاوت بررسی می کند. ما برای اولین بار لیا را در شهر بندری آرام گرجستان یعنی باتومی ملاقات می کنیم، جایی که ارزش های سنتی و جامعه نزدیک با هم انطباق دارند و آنهایی را که به عنوان افراد خارجی دیده می شوند، بیگانه قلمداد می کنند. این جو خفقان زا احتمالاً تکلای جوان را وادار کرده تا به استانبول فرار کند و به دنبال آزادی برای پذیرش هویت تراجنسیتی خود باشد. بنابراین، کلان شهر استانبول تقریباً به شخصیتی در داستان تقاطع تبدیل می شود. کوچه های پرپیچ وخم و آپارتمان های شلوغ شهر مجموعه ای پر جنب و جوش از قومیت ها، باورها و هویت های جنسیتی را در خود جای داده اند. با این حال، برای مهاجران و اقلیت ها، ناپدید شدن در بافت استانبول نیز بی ثباتی و خصومت مقامات را به همراه دارد. در همین حال، ما شاهد به چالش کشیدن فرضیات لیا در هر نوبت هستیم.
موفقیت هر فیلم به شدت به تماشای شخصیت های عجیب و غریب اصلی آن بستگی دارد. خوشبختانه، عربولی و کانکاوا شیمی عجیبی ایجاد می کنند، کسانی که در نقش لیا و آچی روی صحنه خوش می درخشند. ما برای اولین بار با لیای سخت گیر آشنا می شویم که زندگی آرام او نشان دهنده سال ها اولویت دادن وظیفه بر خود است. عربولی ظرافت های بی حد و حصری را از طریق ریزترین حالات صورت منتقل می کند. لب های جمع شده و نگاه زمخت او قلعه ای از نجابتِ یک متولد گرجستان را نشان می دهد، در حالی که لحظات آسیب پذیری را نیز از خود بروز می دهد. این عملکرد دقیق کالیبره شده، زمینه را برای ذوب شدن تدریجی لیا در متن داستان فراهم می کند. فیلم تقاطع تلخ و عمیق، ورود لوان آکین را به عنوان صدای جدید و منحصر به فرد سینمای پر طنین عاطفی، خبر می دهد. از طریق شخصیت های معیوب و در عین حال دلسوز و داستان سرایی صبورانه که بازدهی خود را به دست می آورد، این افسانه تأییدکننده زندگی، نور را به گوشه های سایه ای از عدم قطعیت و تعلق می افکند. این فیلم چراغ امیدی برای طردشدگان و نادیده گرفته شده هاست که باعث می شود همه ما کمی احساس تنهایی کنیم.