اما اوریل، وکیلی موفق است که با شوهر خود رابرت و فرزندانشان زندگی خوب و آرامی دارند. اما همه چیز آنطور که به نظر می رسد نیست. وقتی به نزدیکی های 40 ساگی می رسد، بی خوابی به سراغ او می آید. این بیماری سال ها قبل گریبانگیر مادرش شده بوده و مادرش بعد از آن دچار یک فروپاشی ذهنی شده بوده است. وضعیت خواب آشفته ی اما باعث می شود که او رفتاری آزاردهنده داشته باشد و خاطرات آسیب زای دوران کودکی اش دوباره برای او تداعی شوند. او متوجه می شود که مثل مادرش ناخودآگاه مشغول پرسه زدن شبانه در بیرون از خانه است. با افزایش ناراحتی و ناخوشیِ اما، خواهر جدا شده اش، فیبی، ناگهان دوباره ظاهر می شود و زخم های قدیمی خانواده را باز می کند. رازهایی از گذشته ی آنها نیز آشکار می شود. آشکار می شود که اما و فیبی پس از از هم گسیختگی روانی مادرشان تحت سرپرستی قرار گرفته بودند و حالا، اما در حالی که مادرش در بستر مرگ است، بالاخره باید با اهریمن هایی که مدت هاست او را تعقیب کرده اند، مقابله کند.
بی خوابی یک معمای جذاب را تشریح می کند که توسط اجرای قدرتمند ویکی مک کلور هدایت می شود، حتی اگر طرح پیچیده آن گاهی اوقات ناامید کننده باشد، به طور کلی، این سریال به عنوان یک سریال مهیج درگیر کننده و ذهنی می درخشد. مطمئناً، طرح داستان برای طرفداران ژانر معمایی چیز مهمی نیست. استعاره هایی مانند پیچش های داستانی دور از ذهن و داستان های فرعی ملودراماتیک گاهی اوقات فتنه ی درون داستان را کمرنگ می کنند. با این حال، بی خوابی به دلیل بازی فوق العاده احساسی مک کلور، که لایه های پیچیده ای را به شخصیت او منتقل می کند، مورد توجه قرار می گیرد. سریال بی خوابی با نگاهی اجمالی و پیچیده به روانِ شکسته شخصیت اصلی و اسرار خانواده ی او، تا زمانی که سوسوی نور بر رمز و راز داستان پاشیده شود، شما را مجاب می کند که از پای مانیتور جم نخورید و لایه لایه به کشف رمز و راز نزدیک شوید.